Start
Sign Up
|
Log In
Toggle navigation
English Website
WoW Contest
Top Users
WoW Stories
فا
Result
Correct
:
201
+5
+1005
New words
:
201
+10
+2010
Incorrect
:
1
-2
-2
Not Answered
:
0
-1
0
Saved Time
(
min.
):
0
+1
0
Total Score:
+3013
Incorrect answers
coat
کت
She was wearing a heavy winter coat.
او یک کت سنگین زمستانی به تن داشت.
Correct answers
school
مدرسه
They're building a new school in the town.
آنها در حال ساخت مدرسه جدیدی در شهر هستند.
classroom
کلاس درس
Students are expected to be quiet in the classroom.
انتظار میرود که دانش آموزان در کلاس ساکت باشند.
door
در
The door to his bedroom was locked.
در اتاق خواب او قفل بود.
blackboard
تخته سیاه
There is a huge blackboard in our class.
تخته سیاه بزرگی در کلاس ما وجود دارد.
desk
میز تحریر
The desks in the room were arranged in rows of ten.
میز تحریرهای این اتاق در ردیفهای ده تایی چیده شده بودند.
chair
صندلی
The room was full of empty chairs.
اتاق پر از صندلیهای خالی بود.
pencil
مداد
If you spot any mistakes in the article just mark them with a pencil.
اگر هرگونه اشکالی در مقاله یافتید، با یک مداد آنها را مشخص کنید.
book
کتاب
I took a book with me to read on the plane.
من با خودم یک کتاب بردم تا در هواپیما مطالعه کنم.
notebook
دفترچه
He wrote the numbers in his notebook.
او اعداد را در دفترچهاش نوشت.
pen
خودکار
I have a lot of pens in my bag.
من خودکارهای زیادی در کیفم دارم.
ruler
خط کش
She drew a square with her ruler.
او مربعی با خط کش خود کشید.
dictionary
واژه نامه
Notes on how to use this dictionary can be found at the beginning of the book.
توضیحات در مورد نحوهی استفاده از دیکشنری در ابتدای کتاب یافت میشود.
eraser
پاک کن
If you write in pencil you can always rub out your mistakes with an eraser.
اگر با مداد بنویسی همواره میتوانی اشتباهاتت را با یک پاک کن، پاک کنی.
bag
کیف
My sister had lots of chocolate in her bag.
خواهرم در کیفش یک عالمه شکلات داشت.
backpack
کوله پشتی
Don't forget your backpack when going to school.
وقتی به مدرسه میروی، کوله پشتیات را یادت نرود.
marker
ماژیک
Mehdi highlighted some lines of the letter by a yellow marker.
مهدی چند خط از نامه را با یک ماژیک زرد علامت زد.
bench
نیمکت
He spends his afternoons sitting on a park bench.
او بعد از ظهرهای خود را با نشتسن بر روی یک نیمکت در پارک میگذراند.
pencilcase
جامدادی
Put your pencils in that red pencil case.
مدادهایت را در آن جامدادی قرمز رنگ بگذار.
pencil sharpener
مداد تراش
Maryam bought a new pencil sharpener on her way home.
مریم در راه بازگشت به خانه یک مداد تراش نو خرید.
chalk
گچ
He picked up a piece of chalk and wrote the answer on the blackboard.
او یک تکه گچ برداشت و پاسخ را بر روی تخته سیاه نوشت.
to sit-down
نشستن
I must sit down because my feet hurt a lot!
باید بنشینم چون پاهایم به شدت درد میکنند.
to stand-up
ایستادن
I've been standing up all day and I'm really tired.
کل روز ایستاده بودم و واقعا خسته هستم.
boy
پسر
As a young boy, I used to walk three kilometers to school every day.
وقتی که یک پسر جوان بودم، هر روز سه کیلومتر پیاده روی میکردم تا به مدرسه برسم.
girl
دختر
My little girl is five years old.
دختر کوچکم پنج سال دارد.
man
مرد
The man in the green jacket is the new teacher.
مردی که کت سبز بر تن دارد، معلم جدید است.
woman
زن
Shadi's nurse was really a nice woman.
پرستار شادی واقعا زن مهربانی بود.
teacher
معلم
My teacher has got such a nice personality, she’s very kind and patient.
معلمم شخصیت بسیار خوبی دارد، او بسیار مهربان و صبور است.
student
دانش آموز
Students are not allowed to bring mobile phones into the test.
دانش آموزان مجوز آوردن تلفن همراه به جلسهی امتحان را ندارند.
library
کتابخانه
Ali spent the past few months doing research in the library.
علی چند ماه اخیر را به انجام تحقیقات در کتابخانه مشغول بود.
library card
کارت کتابخانه
You can use your library card to borrow books from the library.
شما میتوانید از کارت کتابخانهی خود برای امانت گرفتن کتابها استفاده کنید.
Saturday
شنبه
Saturday is the first day of the week in Iran.
در ایران، شنبه اولین روز هفنه است.
Thursday
پنج شنبه
He goes to a drawing class on Thursdays.
او پنجشنبهها به کلاس نقاشی میرود.
Sunday
یکشنبه
We're going to visit my uncle on Sunday.
قرار است روز یکشنبه به دیدن عمویم برویم.
Friday
جمعه
I haven't spoken to him since last Friday.
از جمعهی گذشته تا حالا با او صحبت نکردهام.
Monday
دوشنبه
Monday is the third day of the week.
دوشنبه سومین روز هفته است.
date
تاریخ
What is your date of birth?
تاریخ تولد شما چه زمانی است؟
Tuesday
سه شنبه
The work has to be finished by next Tuesday.
این کار باید تا سه شنبهی هفتهی آینده تمام شده باشد.
month
ماه
The project will be finished in the next few months.
این پروژه در چند ماه آینده به اتمام خواهد رسید.
Wednesday
چهارشنبه
Sepehr visits his friends on Wednesdays.
سپهر چهارشنبهها دوستانش را ملاقات میکند.
January
ژانویه
The gym always gets a lot of new members in January.
همیشه در ماه ژانویه، تعداد زیادی عضو جدید به باشگاه اضافه میشوند.
July
ژوئیه
Our next meeting will be on 3 July.
جلسه بعدی ماه روز سوم ژوئیه خواهد بود.
February
فوریه
Her birthday is in February.
تولد او در فوریه است.
August
اوت
They usually go to their hometown in August for vacation.
آنها معمولا در ماه اوت برای تعطیلات به زادگاهشان میروند
March
مارس
I hope to see you again in March.
امیدوارم دوباره شما را در ماه مارس ببینم.
September
سپتامبر
Sara is starting school next September.
سارا مدرسه رفتن را از سپتامبر سال آینده شروع میکند.
April
آوریل
There is still snow on the ground here in April.
در این مکان در ماه آوریل هم هنوز برف روی زمین است.
October
اکتبر
I have to wait until October to see the specialist.
باید تا ماه اکتبر منتظر بمانم تا متخصص را ببینم.
year
سال
We look forward to greater success in the coming year.
ما به موفقیت بیشتر در سال پیش رو امیدوار هستیم.
seven
هفت
The restaurant opens for dinner at seven.
رستوران برای وعدهی شام ساعت هفت باز میشود.
two
دو
There are two errors in your report.
در گزارش شما دو اشکال وجود دارد.
eight
هشت
She was eight years old when her family moved here.
وقتی خانوادهی او به اینجا آمدند، او هشت ساله بود.
three
سه
Due to roadworks, three lanes of highway have to converge into two.
به دلیل انجام عملیات راه داری، سه خط بزرگ راه باید به دو خط همگرا شوند.
nine
نه
I've booked a table at the restaurant for nine o'clock.
من میزی را برای ساعت نه در رستوران رزرو کردهام.
four
چهار
Most animals have four legs.
بیشتر حیوانات چهار پا دارند.
ten
ده
The boat is ten meters in length.
طول قایق ده متر است.
five
پنج
I work five days a week.
من پنج روز در هفته کار میکنم.
one
یک
When one engine stopped, we had to turn round and return home.
وقتی که یکی از موتورها از کار ایستاد، مجبور شدیم دور بزنیم و به خانه برگردیم.
six
شش
He cut the cake into six pieces.
او کیک را به شش تکه تقسیم کرد.
twelve
دوازده
Hotel guests should vacate their rooms by twelve noon.
مهمانان هتل باید اتاقهای خود را تا ساعت دوازده ظهر تخلیه کنند.
thirteen
سیزده
Some people think that thirteen is an unlucky number.
برخی مردم فکر میکنند که سیزده عدد بدیمنی است.
eighteen
هجده
The product of six and three is eighteen.
حاصلضرب شش در سه برابر است با هجده.
fourteen
چهارده
At the age of fourteen, I had never even been on a train, let alone an aircraft.
تا سن چهارده سالگی، تا به حال سوار قطار هم نشده بودم. چه برسد به هواپیما!
nineteen
نوزده
Her novels have been translated into nineteen languages.
رمانهای او به نوزده زبان ترجمه شدهاند.
fifteen
پانزده
She was about fifteen years old when she won her first championship.
وقتی که اولین قهرمانیاش را از آن خود کرد حدودا پانزده سال داشت.
twenty
بیست
It takes me twenty minutes to get to work.
بیست دقیقه طول میکشد تا به سر کار برسم.
sixteen
شانزده
We've got sixteen people coming for lunch.
ما برای ناهار شانزده مهمان داریم.
thirty
سی
He got married when she was thirty years old.
او وقتی سی ساله بود ازدواج کرد.
seventeen
هفده
She will be seventeen years old next year.
او سال آینده هفده ساله میشود.
forty
چهل
She was a successful lawyer by the time she was forty.
وقتی که به سن چهل سالگی رسیده بود، وکیل موفقی شده بود.
fifty
پنجاه
There are about fifty calories in an apple.
یک سیب حدودا پنجاه کالری دارد.
eighty
هشتاد
They've invited eighty guests to the wedding.
آنها هشتاد نفر مهمان به عروسی دعوت کردهاند.
sixty
شصت
There are sixty seconds in a minute.
هر دقیقه شصت ثانیه است.
ninety
نود
He must be ninety if he's still alive.
اگر هنوز زنده باشد، باید نود سال داشته باشد.
seventy
هفتاد
This house was built seventy years ago.
این خانه هفتاد سال پیش ساخته شده است.
one-hundred
صد
We've driven about one hundred kilometers in the last two hours.
در دو ساعت گذشته، حدودا صد کیلومتر رانندگی کردهایم.
family-tree
نسب نامه، شجره نامه
I wanted to see what I could do to make up my family tree.
میخواستم ببینم چه کاری میتوانم برای ساخت شجرهنامهی خود انجام دهم.
family-tree
نسب نامه، شجره نامه
I wanted to see what I could do to make up my family tree.
میخواستم ببینم چه کاری میتوانم برای ساخت شجرهنامهی خود انجام دهم.
family-tree
نسب نامه، شجره نامه
I wanted to see what I could do to make up my family tree.
میخواستم ببینم چه کاری میتوانم برای ساخت شجرهنامهی خود انجام دهم.
grandfather
پدربزرگ
My grandfather is getting old and can't hear very well.
پدربزرگم دارد پیر میشود و نمیتواند خیلی خوب بشوند.
grandmother
مادربزرگ
The apple pie was as good as the one my grandmother used to make.
این کیک سیب به اندازهی کیکهایی که مادربزرگم قبلا درست میکرد، خوشمزه بود.
mother
مادر
I saw my mother smiling at me as I went up on stage.
همانطور که بالای سن میرفتم، دیدم که مادرم دارد به من لبخند میزند.
father
پدر
My father takes me to watch the football every Saturday.
پدرم شنبهی هر هفته مرا به دیدن بازی فوتبال میبرد.
aunt
عمه/خاله
We're going to visit my aunt on Sunday.
ما یکشنبه به دیدار عمه/ خالهام میرویم.
uncle
دایی/عمو
Farhad is my uncle.
فرهاد دایی/عموی من است.
wife
همسر
I remember that on that occasion he was with his wife.
به یاد دارم که او در آن مناسبت همراه با همسرش شرکت کرده بود.
son
پسر
You must be very proud of your son.
حتما به پسرت بسیار افتخار میکنی.
daughter
دختر
My daughter is just starting to learn how to play the guitar.
دخترم تازه دارد گیتار زدن را یاد میگیرد.
engineer
مهندس
An engineer has been employed to find the cause of the accident.
یک مهندس استخدام شده است تا علت بروز حادثه را بیابد.
painter
نقاش
How do you make a living as a painter?
چطور با حرفهی نقاشی روزگار میگذرانی؟
farmer
کشاورز
The drought has made farmers anxious.
خشکسالی کشاورزان را نگران کرده است.
florist
گل فروش
Ali is the only florist in this neighborhood.
علی تنها گل فروش این محله است.
policeman
پلیس
The policeman walked along the street, ensuring its safety.
پلیس در طول خیابان قدم زد تا امنیت آن را حفظ کند.
employee
کارمند
The number of employees in the company has trebled over the past decade.
تعداد کارمندان این کشور در دههی گذشته سه برابر شده است.
postman
پستچی
The postman left this package with me because you were out.
پستچی این بسته را به من تحویل داد چون شما بیرون بودید.
waiter
پیشخدمت
The waiter handed me the menu with respect.
پیشخدمت با احترام منو را به من داد.
teacher
معلم
There is a shortage of teachers, especially in music and science.
ما با کمبود معلم رو به رو هستیم، مخصوصا در زمینهی موسیقی و علم.
mechanic
مکانیک
The mechanic showed me repaired parts on the front of my car.
مکانیک قسمتهای تعمیر شدهی جلوی ماشینم را به من نشان داد.
doctor
پزشک
The doctor prescribed some medication.
پزشک چند دارو را تجویز کرد.
shopkeeper
مغازه دار
The shopkeeper in our alley sells all kinds of stuff.
مغازهدار کوچهی ما، همه نوع جنس میفروشد.
dentist
دندان پزشک
You should have your teeth checked by a dentist at least twice a year.
باید سالی حداقل دو بار دندانهایتان را توسط یک دندان پزشک چک کنید.
pilot
خلبان
The pilot reported a problem of the aircraft's system.
خلبان مشکلی در سیستم هواپیما گزارش داد.
nurse
پرستار
He worked as a nurse in a hospital.
او به عنوان پرستار در بیمارستان مشغول کار بود.
baker
نانوا
I called the baker and told him that we will need 100 loaves of bread for tonight.
با نانوا تماس گرفتم و به او گفتم که برای امشب 100 قرص نان نیاز خواهیم داشت.
driver
راننده
After the crash, both drivers got out and inspected their cars for damage.
بعد از تصادف، هر دو راننده از ماشینهایشان پیاده شدند تا ببینند اتومبیلشان صدمه دیده است یا نه.
worker
کارگر
Ali has been a loyal worker in this company for almost 50 years.
علی حدودا 50 سال است که کارگری وفادار به این شرکت است.
cook
آشپز
The cook baked a delicious cake.
آشپز کیک خوشمزهای پخت.
tall
قدبلند
My view was blocked by a tall man in front of me.
مرد بلندی که جلوی من ایستاده بود، نمیگذاشت خوب ببینم.
sandals
صندل
She has a really beautiful pair of sandals.
او یک جفت صندل واقعا زیبا دارد.
short
کوتاه قد
I'm fairly short but my brother's very tall.
من قد کوتاه هستم اما برادرم خیلی قد بلند است.
sunglasses
عینک آفتابی
Farhad never goes out without sunglasses.
فرهاد هرگز بدون عینک آفتابی بیرون نمیرود.
sock
جوراب
The little boy was wearing odd socks.
پسر کوچک جورابهایی با رنگهای متفاوت پایش کرده بود.
belt
کمربند
He had eaten so much that he had to loosen his belt a little.
او آنقدر خورده بود که مجبور شد کمر بندش را کمی شل کند.
sweater
ژاکت
You should put on your sweater because it's really cold outside.
باید ژاکتت را بپوشی چرا که بیرون از خانه واقعا سرد است.
glove
دستکش
Those gloves look nice and warm.
آن دستکشها به نظر زیبا و گرم هستند.
glasses
عینک
Where are my glasses?
عینک من کجاست؟
dress
پیراهن زنانه
She was wearing exactly the same dress as I was.
او پیراهنی دقیقا شبیه به پیراهنی که من پوشیده بودم به تن داشت.
chador
چادر
Zahra always wears her black chador whenever she wants to get outside.
زهرا هر وقت که میخواهد از خانه بیرون رود، چادر مشکیاش را میپوشد.
cap
کلاه
The captain of the ship wore a special cap.
کاپیتان کشتی یک کلاه مخصوص بر سر داشت.
scarf
شال
She was wearing a hat and a scarf against the cold.
او به خاطر سرما یک کلاه و شال پوشیده بود.
suit
کت و شلوار
All the businessmen were wearing black suits.
همهی بازرگانان کت و شلوار مشکی به تن داشتند.
manteau
مانتو
She was wearing an expensive manteau the other day.
او دیروز یک مانتوی گران قیمت به تن داشت.
jacket
ژاکت
I felt a bit cold so I put on a jacket.
کمی احساس سرما کردم به همین خاطر ژاکتم را پوشیدم.
trousers
شلوار
I need a new pair of trousers to go with this jacket.
باید یک شلوار جدید بخرم که به این ژاکت بیاید.
T-shirt
تی شرت
I was only wearing a T-shirt when the rain started.
من فقط یک تیشرت به تن داشتم که باران شروع به باریدن کرد.
shoes
کفش
Take off your shoes before entering the house.
قبل از وارد شدن به خانه کفشهایتان را دربیاورید.
shirt
پیراهن مردانه
The sleeve of his shirt was torn at the elbow.
آستین پیراهنش در قسمت بازو پاره شده بود.
black
سیاه
I heard a loud bang and then saw black smoke.
من صدای انفجار بلندی شنیدم و سپس دود سیاهی دیدم.
blue
آبی
For weeks we had cloudless blue skies.
آسمان ما تا چند هفته آبی و بدون ابر بود.
yellow
زرد
It was early autumn and the leaves were turning yellow.
اوایل پاییز یود و برگها در حال زرد شدن بودند.
white
سفید
I like the contrast of the white trousers with the black jacket.
تضاد رنگی که بین شلوار سفید و ژاکت سیاه است را دوست دارم.
green
سبز
I think I'll take your advice and get the green dress.
فکر کنم به راهنماییات گوش کنم و لباس سبز رنگ را بخرم.
gray
خاکستری
I don't like the gray sky because it will probably rain.
من آسمان خاکستری را دوست ندارم چرا که احتمال وقوع باران در آن زیاد است.
red
قرمز
She and I both have red hair but hers is lighter than mine.
رنگ موی من و او هر دو قرمز است اما رنگ موی او روشن تر از من است.
orange
نارنجی
The door was painted orange.
درب نارنجی رنگ شده بود.
brown
قهوهای
Both my parents have brown hair.
موی هر دو والدینم قهوهای رنگ است.
pink
صورتی
He was wearing a nice looking pink T-shirt.
او یک تیشرت صورتی زیبا به تن کرده بود.
living room
اتاق نشیمن
That picture would go well on the wall in the living room.
آن عکس اگر روی دیوار اتاق نشیمن قرار بگیرد جلوهی خوبی خواهد داشت.
stairs
راه پله
Her office is at the top of the stairs.
دفتر کار او بالای راه پله قرار دارد.
bedroom
اتاف خواب
The house has four bedrooms, so it's pretty big.
آن خانه چهار اتاق خواب دارد، بنابراین حتما خانهی خیلی بزرگی است.
kitchen
اشپزخانه
The delicious smell of freshly-made coffee came from the kitchen.
بوی خوب قهوهی تازه از آشپزخانه به مشام میرسید.
bathroom
حمام
The bathroom's on the right at the end of the passage.
حمام در انتهای راهرو در سمت راست قرار دارد.
garage
پارکینگ
Did you put the car in the garage?
آیا اتومبیل را داخل پارکینگ گذاشتی؟
apartment
آپارتمان
I'll give you the key to my apartment.
کلید آپارتمانم را به تو خواهم داد.
flat
آپارتمان
They have a house in Karaj and a flat in Tehran.
آنها یک خانه در کرج و یک آپارتمان در تهران دارند.
villa
ویلا
They have a really big villa in Rasht.
آنها یک ویلای واقعا بزرگ در رشت دارند.
tower
برج
From the top of the tower, the outlook over the city was breathtaking.
از بالای برج، دیدن نمای کل شهر بسیار مهیج بود.
bookcase
جاکتابی
There are so many books in the bookcase.
کتابهای زیادی در جاکتابی است.
blanket
پتو
She wrapped the baby in a blanket.
او بچه را در یک پتو پیچید.
clock
ساعت دیواری
We have an antique clock on our mantelpiece.
ما یک ساعت دیواری عتیقه تاقچهی روی بخاریمان داریم.
table
میز
They sat around the dinner table, arguing about different things.
آنها دور میز شام نشسته بودند و در مورد مسائل مختلفی بحث میکردند.
computer
رایانه
Modern computers can hold huge amounts of information.
رایانههای مدرن توانایی ذخیره سازی مقدار بسیار زیادی اطلاعات را دارند.
television
تلویزیون
Your problem is that you watch too much television.
مشکل تو این است که زیاد تلویزیون تماشا میکنی.
mirror
اینه
The image you see in the mirror seems to be reversed.
تصویری که در آینه میبینید به نظر برعکس است.
radio
رادیو
Her grandmother listens to radio every morning.
مادر بزرگ او هرروز صبح رادیو گوش میکند.
comb
شانه
I always carry a comb in my handbag.
همیشه داخل کیف دستیام یک شانه همراه خود دارم.
newspaper
روزنامه
There's a good arts coverage in the newspaper, but not much social commentary.
این روزنامه مسائل هنری را به خوبی پوشش میدهد؛ اما گزارشات کاملی دربارهی مسائل اجتماعی ارائه نمیدهد.
cooking
آشپزی کردن
I'm trying to be more creative with my cooking.
دارم تلاش میکنم در آشپزیام خلاقانه تر عمل کنم.
playing
بازی کردن
Mohammad loves playing chess a lot.
محمد شطرنج بازی کردن را بسیار دوست دارد.
washing
شست و شو
I've already done one lot of washing.
تا همین الان هم شست و شوی زیادی انجام دادهام.
fixing
تعمیر کردن
His father is fixing the broken door.
پدر او در حال تعمیر در خراب است.
watching
تماشا کردن
He spent the entire afternoon watching a football match.
او تمام بعد از ظهر خود را به دیدن مسابقهی فوتبال گذراند.
working
کار کردن
The introduction of new working practices has dramatically improved productivity.
معرفی روشهای کاری جدید، میزان سودمندی را به شدت بهبود داده است.
reading
خواندن
I wish I could find the time to do more reading.
ای کاش وقت بیشتری برای خواندن داشتم.
eating
خوردن
He paused for a moment to listen and then continued eating.
او یک لحظه مکث کرد تا گوش کند و دوباره به خوردن ادامه داد.
studying
مطالعه کردن
He was studying the whole night for the final exam.
او برای امتحان پایانیاش کل شب مشغول مطالعه بود.
drinking
نوشیدن
She drank a lot of water before going to bed.
او قبل از رفتن به رخت خوابش، مقدار زیادی آب نوشید.
office
اداره
I didn't leave the office until eight o'clock last night.
من دیشب تا ساعت هشت هنوز اداره را ترک نکرده بودم.
call
تلفن زدن
She called this morning at the office and we had a brief chat.
صبح وقتی که در دفتر بودم با من تماس گرفت و گفت و گوی کوتاهی داشتیم.
telephone
تلفن
She spends hours and hours on the telephone.
او ساعتهای زیادی را پشت تلفن سپری میکند.
mobile phone(cell phone)
تلفن همراه
I'm on a vacation in another country, and my cell phone doesn’t work.
من در مسافرت خارج کشور هستم و تلفن همراهم کار نمیکند.
street
خیابان
Our daughter lives just across the street from us.
دختر ما دقیقا آن سمت خیابان ما زندگی میکند.
e-mail
پست الکترونیکی
You can contact us by email or fax.
شما میتوانید از طریق پست الکترونیکی یا فکس با ما در تماس باشید.
carrot
هویج
It's rather early to be sowing carrot seeds, isn't it?
کمی برای کاشتن دانههای هویج زود است، این طور نیست؟
orange juice
آب پرتقال
Orange juice is good for the flu.
آب پرتقال برای آنفولانزا خوب است.
onion
پیاز
I always cry when I'm chopping onions.
همیشه هنگام خرد کردن پیاز گریهام میگیرد.
banana
موز
I only had a banana for lunch.
برای ناهار فقط یک موز خوردم.
potato
سیب زمینی
Could you peel the potatoes for me, please?
میشه لطفا سیب زمینیها را برایم پوست بکنی؟
quince
به
Quince jam is one of the sweetest things in the world.
مربای به یکی از شیرینترین خوردنیها در دنیا است.
tomato
گوجه فرنگی
He ordered pasta with a tomato sauce last night for dinner.
او دیشب برای شام پاستا با سس گوجه سفارش داد.
zucchini
کدو سبز
Minoo doesn't like zucchini at all.
مینو اصلا کدو سبز دوست ندارد.
water
اب
The human body is about 50 percent water.
حدودا 50 درصد بدن انسان را آب تشکیل میدهد.
yogurt
ماست
I ate natural yogurt with my lunch.
همراه با ناهارم ماست طبیعی خوردم.
egg
تخم مرغ
Mix the butter with the sugar and then add the egg.
کره و شکر را با هم مخلوط کن سپس تخم مرغ را به آن اضافه کن.
honey
عسل
Pour the honey into the bowl and mix it thoroughly with the other ingredients.
عسل را داخل کاسه بریزید و آن را کاملا با دیگر مواد اولیه مخلوط کنید.
cheese
پنیر
Iranian cheeses are exported to many different countries.
پنیرهای ایرانی به کشورهای مختلفی صادر میشوند.
fish
ماهی
They were happy because they had caught a lot of fish that day.
آنها خوشحال بودند چرا که آن روز ماهیهای زیادی گرفته بودند.
coconut
نارگیل
This chocolate is full of coconut.
این شکلات پر از نارگیل است.
spaghetti
ماکارانی
Put a little cinnamon in your spaghetti sauce.
کمی دارچین داخل سس اسپاگتی بریز.
pineapple
آناناس
When I arrived home, I saw five pineapples in the kitchen!
وقتی به خانه رسیدم، در آشپزخانه پنج آناناس دیدم.
ice cream
بستنی
We sell 32 different flavors of ice cream.
ما بستنیهایی با 32 طعم مختلف میفروشیم.
bread
نان
There's nothing better than fresh bread, straight from the oven.
هیچ چیزی بهتر از نانی که تازه از تنور درآمده باشد، نیست.
fruit
میوه
Oranges, apples, pears, and bananas are all types of fruit.
پرتغال، سیب، هلو و موز انواع مختلفی از میوه هستند.
rice
برنج
It's a simple dish to prepare, consisting mainly of rice and vegetables.
آماده کردن این غذا که به طور عمده متشکل از برنج و سبزیجات است، کار آسانی است.
dates
خرما
A glass of milk and a handful of dates is a complete meal.
یک لیوان شیر و چند خرما میتواند یک وعدهی غذایی کامل باشد.
kebab
کباب
Different kinds of kebab are very popular in Iran.
انواع مختلف کباب در ایران بسیار پر طرفدار هستند.
cake
کیک
He cut the cake into six pieces and gave each child a slice.
او کیک را به شش تکه تقسیم کرد و به هر بچه یک تکه داد.
chicken
مرغ
Defrost the chicken thoroughly before cooking.
قبل از پخت، مرغ را کاملا یخ زدایی کنید.
milk
شیر
Don't drink all the milk, we need some for breakfast.
کل شیر را ننوش، یک مقدار برای صبحانه لازم داریم.
salad
سالاد
Would you like olive oil and vinegar on your salad?
آیا مایلید در سالادتان روغن زیتون و سرکه ریخته شود؟
tea
چای
The waitress brought us two steaming cups of tea.
پیش خدمت دو فنجان چای برای ما آورد که از آنها بخار بلند میشد.
apple
سیب
The apple tree at the bottom of the garden is beginning to grow.
درخت سیبی که در ته باغ است شروع به رشد کردن کرده است.
×
Student Login
Username
Password
×
Teacher Login
Username
Password
Sign Up
ثبت نام