Start
Sign Up
|
Log In
Toggle navigation
English Website
WoW Contest
Top Users
WoW Stories
فا
Result
Correct
:
10
+5
+50
New words
:
0
+10
+0
Incorrect
:
0
-2
0
Not Answered
:
0
-1
0
Saved Time
(
min.
):
0
+1
0
Total Score:
+50
school
مدرسه
They're building a new school in the town.
آنها در حال ساخت مدرسه جدیدی در شهر هستند.
classroom
کلاس درس
Students are expected to be quiet in the classroom.
انتظار میرود که دانش آموزان در کلاس ساکت باشند.
door
در
The door to his bedroom was locked.
در اتاق خواب او قفل بود.
blackboard
تخته سیاه
There is a huge blackboard in our class.
تخته سیاه بزرگی در کلاس ما وجود دارد.
desk
میز تحریر
The desks in the room were arranged in rows of ten.
میز تحریرهای این اتاق در ردیفهای ده تایی چیده شده بودند.
chair
صندلی
The room was full of empty chairs.
اتاق پر از صندلیهای خالی بود.
pencil
مداد
If you spot any mistakes in the article just mark them with a pencil.
اگر هرگونه اشکالی در مقاله یافتید، با یک مداد آنها را مشخص کنید.
book
کتاب
I took a book with me to read on the plane.
من با خودم یک کتاب بردم تا در هواپیما مطالعه کنم.
pen
خودکار
I have a lot of pens in my bag.
من خودکارهای زیادی در کیفم دارم.
ruler
خط کش
She drew a square with her ruler.
او مربعی با خط کش خود کشید.
dictionary
واژه نامه
Notes on how to use this dictionary can be found at the beginning of the book.
توضیحات در مورد نحوهی استفاده از دیکشنری در ابتدای کتاب یافت میشود.
eraser
پاک کن
If you write in pencil you can always rub out your mistakes with an eraser.
اگر با مداد بنویسی همواره میتوانی اشتباهاتت را با یک پاک کن، پاک کنی.
bag
کیف
My sister had lots of chocolate in her bag.
خواهرم در کیفش یک عالمه شکلات داشت.
backpack
کوله پشتی
Don't forget your backpack when going to school.
وقتی به مدرسه میروی، کوله پشتیات را یادت نرود.
marker
ماژیک
Mehdi highlighted some lines of the letter by a yellow marker.
مهدی چند خط از نامه را با یک ماژیک زرد علامت زد.
bench
نیمکت
He spends his afternoons sitting on a park bench.
او بعد از ظهرهای خود را با نشتسن بر روی یک نیمکت در پارک میگذراند.
pencilcase
جامدادی
Put your pencils in that red pencil case.
مدادهایت را در آن جامدادی قرمز رنگ بگذار.
pencil sharpener
مداد تراش
Maryam bought a new pencil sharpener on her way home.
مریم در راه بازگشت به خانه یک مداد تراش نو خرید.
chalk
گچ
He picked up a piece of chalk and wrote the answer on the blackboard.
او یک تکه گچ برداشت و پاسخ را بر روی تخته سیاه نوشت.
to sit-down
نشستن
I must sit down because my feet hurt a lot!
باید بنشینم چون پاهایم به شدت درد میکنند.
to stand-up
ایستادن
I've been standing up all day and I'm really tired.
کل روز ایستاده بودم و واقعا خسته هستم.
boy
پسر
As a young boy, I used to walk three kilometers to school every day.
وقتی که یک پسر جوان بودم، هر روز سه کیلومتر پیاده روی میکردم تا به مدرسه برسم.
girl
دختر
My little girl is five years old.
دختر کوچکم پنج سال دارد.
man
مرد
The man in the green jacket is the new teacher.
مردی که کت سبز بر تن دارد، معلم جدید است.
woman
زن
Shadi's nurse was really a nice woman.
پرستار شادی واقعا زن مهربانی بود.
teacher
معلم
My teacher has got such a nice personality, she’s very kind and patient.
معلمم شخصیت بسیار خوبی دارد، او بسیار مهربان و صبور است.
student
دانش آموز
Students are not allowed to bring mobile phones into the test.
دانش آموزان مجوز آوردن تلفن همراه به جلسهی امتحان را ندارند.
family-tree
نسب نامه، شجره نامه
I wanted to see what I could do to make up my family tree.
میخواستم ببینم چه کاری میتوانم برای ساخت شجرهنامهی خود انجام دهم.
grandfather
پدربزرگ
My grandfather is getting old and can't hear very well.
پدربزرگم دارد پیر میشود و نمیتواند خیلی خوب بشوند.
grandmother
مادربزرگ
The apple pie was as good as the one my grandmother used to make.
این کیک سیب به اندازهی کیکهایی که مادربزرگم قبلا درست میکرد، خوشمزه بود.
mother
مادر
I saw my mother smiling at me as I went up on stage.
همانطور که بالای سن میرفتم، دیدم که مادرم دارد به من لبخند میزند.
father
پدر
My father takes me to watch the football every Saturday.
پدرم شنبهی هر هفته مرا به دیدن بازی فوتبال میبرد.
aunt
عمه/خاله
We're going to visit my aunt on Sunday.
ما یکشنبه به دیدار عمه/ خالهام میرویم.
uncle
دایی/عمو
Farhad is my uncle.
فرهاد دایی/عموی من است.
wife
همسر
I remember that on that occasion he was with his wife.
به یاد دارم که او در آن مناسبت همراه با همسرش شرکت کرده بود.
daughter
دختر
My daughter is just starting to learn how to play the guitar.
دخترم تازه دارد گیتار زدن را یاد میگیرد.
engineer
مهندس
An engineer has been employed to find the cause of the accident.
یک مهندس استخدام شده است تا علت بروز حادثه را بیابد.
painter
نقاش
How do you make a living as a painter?
چطور با حرفهی نقاشی روزگار میگذرانی؟
farmer
کشاورز
The drought has made farmers anxious.
خشکسالی کشاورزان را نگران کرده است.
florist
گل فروش
Ali is the only florist in this neighborhood.
علی تنها گل فروش این محله است.
employee
کارمند
The number of employees in the company has trebled over the past decade.
تعداد کارمندان این کشور در دههی گذشته سه برابر شده است.
postman
پستچی
The postman left this package with me because you were out.
پستچی این بسته را به من تحویل داد چون شما بیرون بودید.
waiter
پیشخدمت
The waiter handed me the menu with respect.
پیشخدمت با احترام منو را به من داد.
teacher
معلم
There is a shortage of teachers, especially in music and science.
ما با کمبود معلم رو به رو هستیم، مخصوصا در زمینهی موسیقی و علم.
mechanic
مکانیک
The mechanic showed me repaired parts on the front of my car.
مکانیک قسمتهای تعمیر شدهی جلوی ماشینم را به من نشان داد.
doctor
پزشک
The doctor prescribed some medication.
پزشک چند دارو را تجویز کرد.
shopkeeper
مغازه دار
The shopkeeper in our alley sells all kinds of stuff.
مغازهدار کوچهی ما، همه نوع جنس میفروشد.
dentist
دندان پزشک
You should have your teeth checked by a dentist at least twice a year.
باید سالی حداقل دو بار دندانهایتان را توسط یک دندان پزشک چک کنید.
pilot
خلبان
The pilot reported a problem of the aircraft's system.
خلبان مشکلی در سیستم هواپیما گزارش داد.
nurse
پرستار
He worked as a nurse in a hospital.
او به عنوان پرستار در بیمارستان مشغول کار بود.
baker
نانوا
I called the baker and told him that we will need 100 loaves of bread for tonight.
با نانوا تماس گرفتم و به او گفتم که برای امشب 100 قرص نان نیاز خواهیم داشت.
driver
راننده
After the crash, both drivers got out and inspected their cars for damage.
بعد از تصادف، هر دو راننده از ماشینهایشان پیاده شدند تا ببینند اتومبیلشان صدمه دیده است یا نه.
worker
کارگر
Ali has been a loyal worker in this company for almost 50 years.
علی حدودا 50 سال است که کارگری وفادار به این شرکت است.
cook
آشپز
The cook baked a delicious cake.
آشپز کیک خوشمزهای پخت.
tall
قدبلند
My view was blocked by a tall man in front of me.
مرد بلندی که جلوی من ایستاده بود، نمیگذاشت خوب ببینم.
sandals
صندل
She has a really beautiful pair of sandals.
او یک جفت صندل واقعا زیبا دارد.
short
کوتاه قد
I'm fairly short but my brother's very tall.
من قد کوتاه هستم اما برادرم خیلی قد بلند است.
sunglasses
عینک آفتابی
Farhad never goes out without sunglasses.
فرهاد هرگز بدون عینک آفتابی بیرون نمیرود.
sock
جوراب
The little boy was wearing odd socks.
پسر کوچک جورابهایی با رنگهای متفاوت پایش کرده بود.
belt
کمربند
He had eaten so much that he had to loosen his belt a little.
او آنقدر خورده بود که مجبور شد کمر بندش را کمی شل کند.
sweater
ژاکت
You should put on your sweater because it's really cold outside.
باید ژاکتت را بپوشی چرا که بیرون از خانه واقعا سرد است.
glove
دستکش
Those gloves look nice and warm.
آن دستکشها به نظر زیبا و گرم هستند.
glasses
عینک
Where are my glasses?
عینک من کجاست؟
dress
پیراهن زنانه
She was wearing exactly the same dress as I was.
او پیراهنی دقیقا شبیه به پیراهنی که من پوشیده بودم به تن داشت.
cap
کلاه
The captain of the ship wore a special cap.
کاپیتان کشتی یک کلاه مخصوص بر سر داشت.
scarf
شال
She was wearing a hat and a scarf against the cold.
او به خاطر سرما یک کلاه و شال پوشیده بود.
suit
کت و شلوار
All the businessmen were wearing black suits.
همهی بازرگانان کت و شلوار مشکی به تن داشتند.
manteau
مانتو
She was wearing an expensive manteau the other day.
او دیروز یک مانتوی گران قیمت به تن داشت.
jacket
ژاکت
I felt a bit cold so I put on a jacket.
کمی احساس سرما کردم به همین خاطر ژاکتم را پوشیدم.
trousers
شلوار
I need a new pair of trousers to go with this jacket.
باید یک شلوار جدید بخرم که به این ژاکت بیاید.
T-shirt
تی شرت
I was only wearing a T-shirt when the rain started.
من فقط یک تیشرت به تن داشتم که باران شروع به باریدن کرد.
shoes
کفش
Take off your shoes before entering the house.
قبل از وارد شدن به خانه کفشهایتان را دربیاورید.
black
سیاه
I heard a loud bang and then saw black smoke.
من صدای انفجار بلندی شنیدم و سپس دود سیاهی دیدم.
blue
آبی
For weeks we had cloudless blue skies.
آسمان ما تا چند هفته آبی و بدون ابر بود.
yellow
زرد
It was early autumn and the leaves were turning yellow.
اوایل پاییز یود و برگها در حال زرد شدن بودند.
white
سفید
I like the contrast of the white trousers with the black jacket.
تضاد رنگی که بین شلوار سفید و ژاکت سیاه است را دوست دارم.
green
سبز
I think I'll take your advice and get the green dress.
فکر کنم به راهنماییات گوش کنم و لباس سبز رنگ را بخرم.
gray
خاکستری
I don't like the gray sky because it will probably rain.
من آسمان خاکستری را دوست ندارم چرا که احتمال وقوع باران در آن زیاد است.
red
قرمز
She and I both have red hair but hers is lighter than mine.
رنگ موی من و او هر دو قرمز است اما رنگ موی او روشن تر از من است.
orange
نارنجی
The door was painted orange.
درب نارنجی رنگ شده بود.
pink
صورتی
He was wearing a nice looking pink T-shirt.
او یک تیشرت صورتی زیبا به تن کرده بود.
carrot
هویج
It's rather early to be sowing carrot seeds, isn't it?
کمی برای کاشتن دانههای هویج زود است، این طور نیست؟
orange juice
آب پرتقال
Orange juice is good for the flu.
آب پرتقال برای آنفولانزا خوب است.
onion
پیاز
I always cry when I'm chopping onions.
همیشه هنگام خرد کردن پیاز گریهام میگیرد.
potato
سیب زمینی
Could you peel the potatoes for me, please?
میشه لطفا سیب زمینیها را برایم پوست بکنی؟
quince
به
Quince jam is one of the sweetest things in the world.
مربای به یکی از شیرینترین خوردنیها در دنیا است.
tomato
گوجه فرنگی
He ordered pasta with a tomato sauce last night for dinner.
او دیشب برای شام پاستا با سس گوجه سفارش داد.
zucchini
کدو سبز
Minoo doesn't like zucchini at all.
مینو اصلا کدو سبز دوست ندارد.
water
اب
The human body is about 50 percent water.
حدودا 50 درصد بدن انسان را آب تشکیل میدهد.
yogurt
ماست
I ate natural yogurt with my lunch.
همراه با ناهارم ماست طبیعی خوردم.
egg
تخم مرغ
Mix the butter with the sugar and then add the egg.
کره و شکر را با هم مخلوط کن سپس تخم مرغ را به آن اضافه کن.
honey
عسل
Pour the honey into the bowl and mix it thoroughly with the other ingredients.
عسل را داخل کاسه بریزید و آن را کاملا با دیگر مواد اولیه مخلوط کنید.
cheese
پنیر
Iranian cheeses are exported to many different countries.
پنیرهای ایرانی به کشورهای مختلفی صادر میشوند.
fish
ماهی
They were happy because they had caught a lot of fish that day.
آنها خوشحال بودند چرا که آن روز ماهیهای زیادی گرفته بودند.
coconut
نارگیل
This chocolate is full of coconut.
این شکلات پر از نارگیل است.
spaghetti
ماکارانی
Put a little cinnamon in your spaghetti sauce.
کمی دارچین داخل سس اسپاگتی بریز.
pineapple
آناناس
When I arrived home, I saw five pineapples in the kitchen!
وقتی به خانه رسیدم، در آشپزخانه پنج آناناس دیدم.
ice cream
بستنی
We sell 32 different flavors of ice cream.
ما بستنیهایی با 32 طعم مختلف میفروشیم.
bread
نان
There's nothing better than fresh bread, straight from the oven.
هیچ چیزی بهتر از نانی که تازه از تنور درآمده باشد، نیست.
fruit
میوه
Oranges, apples, pears, and bananas are all types of fruit.
پرتغال، سیب، هلو و موز انواع مختلفی از میوه هستند.
rice
برنج
It's a simple dish to prepare, consisting mainly of rice and vegetables.
آماده کردن این غذا که به طور عمده متشکل از برنج و سبزیجات است، کار آسانی است.
dates
خرما
A glass of milk and a handful of dates is a complete meal.
یک لیوان شیر و چند خرما میتواند یک وعدهی غذایی کامل باشد.
kebab
کباب
Different kinds of kebab are very popular in Iran.
انواع مختلف کباب در ایران بسیار پر طرفدار هستند.
cake
کیک
He cut the cake into six pieces and gave each child a slice.
او کیک را به شش تکه تقسیم کرد و به هر بچه یک تکه داد.
chicken
مرغ
Defrost the chicken thoroughly before cooking.
قبل از پخت، مرغ را کاملا یخ زدایی کنید.
milk
شیر
Don't drink all the milk, we need some for breakfast.
کل شیر را ننوش، یک مقدار برای صبحانه لازم داریم.
salad
سالاد
Would you like olive oil and vinegar on your salad?
آیا مایلید در سالادتان روغن زیتون و سرکه ریخته شود؟
tea
چای
The waitress brought us two steaming cups of tea.
پیش خدمت دو فنجان چای برای ما آورد که از آنها بخار بلند میشد.
apple
سیب
The apple tree at the bottom of the garden is beginning to grow.
درخت سیبی که در ته باغ است شروع به رشد کردن کرده است.
Correct answers
notebook
دفترچه
He wrote the numbers in his notebook.
او اعداد را در دفترچهاش نوشت.
library
کتابخانه
Ali spent the past few months doing research in the library.
علی چند ماه اخیر را به انجام تحقیقات در کتابخانه مشغول بود.
library card
کارت کتابخانه
You can use your library card to borrow books from the library.
شما میتوانید از کارت کتابخانهی خود برای امانت گرفتن کتابها استفاده کنید.
son
پسر
You must be very proud of your son.
حتما به پسرت بسیار افتخار میکنی.
policeman
پلیس
The policeman walked along the street, ensuring its safety.
پلیس در طول خیابان قدم زد تا امنیت آن را حفظ کند.
coat
کت
She was wearing a heavy winter coat.
او یک کت سنگین زمستانی به تن داشت.
chador
چادر
Zahra always wears her black chador whenever she wants to get outside.
زهرا هر وقت که میخواهد از خانه بیرون رود، چادر مشکیاش را میپوشد.
shirt
پیراهن مردانه
The sleeve of his shirt was torn at the elbow.
آستین پیراهنش در قسمت بازو پاره شده بود.
brown
قهوهای
Both my parents have brown hair.
موی هر دو والدینم قهوهای رنگ است.
banana
موز
I only had a banana for lunch.
برای ناهار فقط یک موز خوردم.
×
Student Login
Username
Password
×
Teacher Login
Username
Password
Sign Up
ثبت نام