Start
Sign Up
|
Log In
Toggle navigation
English Website
WoW Contest
Top Users
WoW Stories
فا
Result
Correct
:
97
+5
+485
New words
:
0
+10
+0
Incorrect
:
1
-2
-2
Not Answered
:
0
-1
0
Saved Time
(
min.
):
0
+1
0
Total Score:
+483
Incorrect answers
white
سفید
I like the contrast of the white trousers with the black jacket.
تضاد رنگی که بین شلوار سفید و ژاکت سیاه است را دوست دارم.
Correct answers
Saturday
شنبه
Saturday is the first day of the week in Iran.
در ایران، شنبه اولین روز هفنه است.
Thursday
پنج شنبه
He goes to a drawing class on Thursdays.
او پنجشنبهها به کلاس نقاشی میرود.
Sunday
یکشنبه
We're going to visit my uncle on Sunday.
قرار است روز یکشنبه به دیدن عمویم برویم.
Friday
جمعه
I haven't spoken to him since last Friday.
از جمعهی گذشته تا حالا با او صحبت نکردهام.
date
تاریخ
What is your date of birth?
تاریخ تولد شما چه زمانی است؟
Tuesday
سه شنبه
The work has to be finished by next Tuesday.
این کار باید تا سه شنبهی هفتهی آینده تمام شده باشد.
month
ماه
The project will be finished in the next few months.
این پروژه در چند ماه آینده به اتمام خواهد رسید.
Wednesday
چهارشنبه
Sepehr visits his friends on Wednesdays.
سپهر چهارشنبهها دوستانش را ملاقات میکند.
January
ژانویه
The gym always gets a lot of new members in January.
همیشه در ماه ژانویه، تعداد زیادی عضو جدید به باشگاه اضافه میشوند.
July
ژوئیه
Our next meeting will be on 3 July.
جلسه بعدی ماه روز سوم ژوئیه خواهد بود.
February
فوریه
Her birthday is in February.
تولد او در فوریه است.
August
اوت
They usually go to their hometown in August for vacation.
آنها معمولا در ماه اوت برای تعطیلات به زادگاهشان میروند
March
مارس
I hope to see you again in March.
امیدوارم دوباره شما را در ماه مارس ببینم.
September
سپتامبر
Sara is starting school next September.
سارا مدرسه رفتن را از سپتامبر سال آینده شروع میکند.
April
آوریل
There is still snow on the ground here in April.
در این مکان در ماه آوریل هم هنوز برف روی زمین است.
October
اکتبر
I have to wait until October to see the specialist.
باید تا ماه اکتبر منتظر بمانم تا متخصص را ببینم.
year
سال
We look forward to greater success in the coming year.
ما به موفقیت بیشتر در سال پیش رو امیدوار هستیم.
seven
هفت
The restaurant opens for dinner at seven.
رستوران برای وعدهی شام ساعت هفت باز میشود.
two
دو
There are two errors in your report.
در گزارش شما دو اشکال وجود دارد.
eight
هشت
She was eight years old when her family moved here.
وقتی خانوادهی او به اینجا آمدند، او هشت ساله بود.
three
سه
Due to roadworks, three lanes of highway have to converge into two.
به دلیل انجام عملیات راه داری، سه خط بزرگ راه باید به دو خط همگرا شوند.
nine
نه
I've booked a table at the restaurant for nine o'clock.
من میزی را برای ساعت نه در رستوران رزرو کردهام.
four
چهار
Most animals have four legs.
بیشتر حیوانات چهار پا دارند.
ten
ده
The boat is ten meters in length.
طول قایق ده متر است.
five
پنج
I work five days a week.
من پنج روز در هفته کار میکنم.
one
یک
When one engine stopped, we had to turn round and return home.
وقتی که یکی از موتورها از کار ایستاد، مجبور شدیم دور بزنیم و به خانه برگردیم.
six
شش
He cut the cake into six pieces.
او کیک را به شش تکه تقسیم کرد.
twelve
دوازده
Hotel guests should vacate their rooms by twelve noon.
مهمانان هتل باید اتاقهای خود را تا ساعت دوازده ظهر تخلیه کنند.
thirteen
سیزده
Some people think that thirteen is an unlucky number.
برخی مردم فکر میکنند که سیزده عدد بدیمنی است.
eighteen
هجده
The product of six and three is eighteen.
حاصلضرب شش در سه برابر است با هجده.
fourteen
چهارده
At the age of fourteen, I had never even been on a train, let alone an aircraft.
تا سن چهارده سالگی، تا به حال سوار قطار هم نشده بودم. چه برسد به هواپیما!
nineteen
نوزده
Her novels have been translated into nineteen languages.
رمانهای او به نوزده زبان ترجمه شدهاند.
fifteen
پانزده
She was about fifteen years old when she won her first championship.
وقتی که اولین قهرمانیاش را از آن خود کرد حدودا پانزده سال داشت.
twenty
بیست
It takes me twenty minutes to get to work.
بیست دقیقه طول میکشد تا به سر کار برسم.
sixteen
شانزده
We've got sixteen people coming for lunch.
ما برای ناهار شانزده مهمان داریم.
thirty
سی
He got married when she was thirty years old.
او وقتی سی ساله بود ازدواج کرد.
seventeen
هفده
She will be seventeen years old next year.
او سال آینده هفده ساله میشود.
forty
چهل
She was a successful lawyer by the time she was forty.
وقتی که به سن چهل سالگی رسیده بود، وکیل موفقی شده بود.
fifty
پنجاه
There are about fifty calories in an apple.
یک سیب حدودا پنجاه کالری دارد.
eighty
هشتاد
They've invited eighty guests to the wedding.
آنها هشتاد نفر مهمان به عروسی دعوت کردهاند.
sixty
شصت
There are sixty seconds in a minute.
هر دقیقه شصت ثانیه است.
ninety
نود
He must be ninety if he's still alive.
اگر هنوز زنده باشد، باید نود سال داشته باشد.
seventy
هفتاد
This house was built seventy years ago.
این خانه هفتاد سال پیش ساخته شده است.
one-hundred
صد
We've driven about one hundred kilometers in the last two hours.
در دو ساعت گذشته، حدودا صد کیلومتر رانندگی کردهایم.
family-tree
نسب نامه، شجره نامه
I wanted to see what I could do to make up my family tree.
میخواستم ببینم چه کاری میتوانم برای ساخت شجرهنامهی خود انجام دهم.
grandfather
پدربزرگ
My grandfather is getting old and can't hear very well.
پدربزرگم دارد پیر میشود و نمیتواند خیلی خوب بشوند.
grandmother
مادربزرگ
The apple pie was as good as the one my grandmother used to make.
این کیک سیب به اندازهی کیکهایی که مادربزرگم قبلا درست میکرد، خوشمزه بود.
mother
مادر
I saw my mother smiling at me as I went up on stage.
همانطور که بالای سن میرفتم، دیدم که مادرم دارد به من لبخند میزند.
father
پدر
My father takes me to watch the football every Saturday.
پدرم شنبهی هر هفته مرا به دیدن بازی فوتبال میبرد.
aunt
عمه/خاله
We're going to visit my aunt on Sunday.
ما یکشنبه به دیدار عمه/ خالهام میرویم.
uncle
دایی/عمو
Farhad is my uncle.
فرهاد دایی/عموی من است.
wife
همسر
I remember that on that occasion he was with his wife.
به یاد دارم که او در آن مناسبت همراه با همسرش شرکت کرده بود.
son
پسر
You must be very proud of your son.
حتما به پسرت بسیار افتخار میکنی.
daughter
دختر
My daughter is just starting to learn how to play the guitar.
دخترم تازه دارد گیتار زدن را یاد میگیرد.
engineer
مهندس
An engineer has been employed to find the cause of the accident.
یک مهندس استخدام شده است تا علت بروز حادثه را بیابد.
farmer
کشاورز
The drought has made farmers anxious.
خشکسالی کشاورزان را نگران کرده است.
florist
گل فروش
Ali is the only florist in this neighborhood.
علی تنها گل فروش این محله است.
policeman
پلیس
The policeman walked along the street, ensuring its safety.
پلیس در طول خیابان قدم زد تا امنیت آن را حفظ کند.
employee
کارمند
The number of employees in the company has trebled over the past decade.
تعداد کارمندان این کشور در دههی گذشته سه برابر شده است.
postman
پستچی
The postman left this package with me because you were out.
پستچی این بسته را به من تحویل داد چون شما بیرون بودید.
waiter
پیشخدمت
The waiter handed me the menu with respect.
پیشخدمت با احترام منو را به من داد.
teacher
معلم
There is a shortage of teachers, especially in music and science.
ما با کمبود معلم رو به رو هستیم، مخصوصا در زمینهی موسیقی و علم.
mechanic
مکانیک
The mechanic showed me repaired parts on the front of my car.
مکانیک قسمتهای تعمیر شدهی جلوی ماشینم را به من نشان داد.
doctor
پزشک
The doctor prescribed some medication.
پزشک چند دارو را تجویز کرد.
shopkeeper
مغازه دار
The shopkeeper in our alley sells all kinds of stuff.
مغازهدار کوچهی ما، همه نوع جنس میفروشد.
dentist
دندان پزشک
You should have your teeth checked by a dentist at least twice a year.
باید سالی حداقل دو بار دندانهایتان را توسط یک دندان پزشک چک کنید.
pilot
خلبان
The pilot reported a problem of the aircraft's system.
خلبان مشکلی در سیستم هواپیما گزارش داد.
nurse
پرستار
He worked as a nurse in a hospital.
او به عنوان پرستار در بیمارستان مشغول کار بود.
baker
نانوا
I called the baker and told him that we will need 100 loaves of bread for tonight.
با نانوا تماس گرفتم و به او گفتم که برای امشب 100 قرص نان نیاز خواهیم داشت.
driver
راننده
After the crash, both drivers got out and inspected their cars for damage.
بعد از تصادف، هر دو راننده از ماشینهایشان پیاده شدند تا ببینند اتومبیلشان صدمه دیده است یا نه.
worker
کارگر
Ali has been a loyal worker in this company for almost 50 years.
علی حدودا 50 سال است که کارگری وفادار به این شرکت است.
cook
آشپز
The cook baked a delicious cake.
آشپز کیک خوشمزهای پخت.
sandals
صندل
She has a really beautiful pair of sandals.
او یک جفت صندل واقعا زیبا دارد.
short
کوتاه قد
I'm fairly short but my brother's very tall.
من قد کوتاه هستم اما برادرم خیلی قد بلند است.
sunglasses
عینک آفتابی
Farhad never goes out without sunglasses.
فرهاد هرگز بدون عینک آفتابی بیرون نمیرود.
sock
جوراب
The little boy was wearing odd socks.
پسر کوچک جورابهایی با رنگهای متفاوت پایش کرده بود.
belt
کمربند
He had eaten so much that he had to loosen his belt a little.
او آنقدر خورده بود که مجبور شد کمر بندش را کمی شل کند.
sweater
ژاکت
You should put on your sweater because it's really cold outside.
باید ژاکتت را بپوشی چرا که بیرون از خانه واقعا سرد است.
glove
دستکش
Those gloves look nice and warm.
آن دستکشها به نظر زیبا و گرم هستند.
coat
کت
She was wearing a heavy winter coat.
او یک کت سنگین زمستانی به تن داشت.
glasses
عینک
Where are my glasses?
عینک من کجاست؟
dress
پیراهن زنانه
She was wearing exactly the same dress as I was.
او پیراهنی دقیقا شبیه به پیراهنی که من پوشیده بودم به تن داشت.
chador
چادر
Zahra always wears her black chador whenever she wants to get outside.
زهرا هر وقت که میخواهد از خانه بیرون رود، چادر مشکیاش را میپوشد.
cap
کلاه
The captain of the ship wore a special cap.
کاپیتان کشتی یک کلاه مخصوص بر سر داشت.
scarf
شال
She was wearing a hat and a scarf against the cold.
او به خاطر سرما یک کلاه و شال پوشیده بود.
suit
کت و شلوار
All the businessmen were wearing black suits.
همهی بازرگانان کت و شلوار مشکی به تن داشتند.
jacket
ژاکت
I felt a bit cold so I put on a jacket.
کمی احساس سرما کردم به همین خاطر ژاکتم را پوشیدم.
trousers
شلوار
I need a new pair of trousers to go with this jacket.
باید یک شلوار جدید بخرم که به این ژاکت بیاید.
T-shirt
تی شرت
I was only wearing a T-shirt when the rain started.
من فقط یک تیشرت به تن داشتم که باران شروع به باریدن کرد.
shoes
کفش
Take off your shoes before entering the house.
قبل از وارد شدن به خانه کفشهایتان را دربیاورید.
black
سیاه
I heard a loud bang and then saw black smoke.
من صدای انفجار بلندی شنیدم و سپس دود سیاهی دیدم.
blue
آبی
For weeks we had cloudless blue skies.
آسمان ما تا چند هفته آبی و بدون ابر بود.
green
سبز
I think I'll take your advice and get the green dress.
فکر کنم به راهنماییات گوش کنم و لباس سبز رنگ را بخرم.
gray
خاکستری
I don't like the gray sky because it will probably rain.
من آسمان خاکستری را دوست ندارم چرا که احتمال وقوع باران در آن زیاد است.
red
قرمز
She and I both have red hair but hers is lighter than mine.
رنگ موی من و او هر دو قرمز است اما رنگ موی او روشن تر از من است.
orange
نارنجی
The door was painted orange.
درب نارنجی رنگ شده بود.
pink
صورتی
He was wearing a nice looking pink T-shirt.
او یک تیشرت صورتی زیبا به تن کرده بود.
×
Student Login
Username
Password
×
Teacher Login
Username
Password
Sign Up
ثبت نام