Result  
Correct:27+5 +135
New words:0+10 +0
Incorrect:3-2 -6
Not Answered:0-1 0
 Saved Time (min.): 0+1 0
Total Score: +129
Incorrect answers
interview somebody   مصاحبه کردن با کسی
I had to interview somebody for a job with a publisher last week
هفته‌ی پیش باید برای کاری که مرتبط با یک انتشاراتی بود با یک نفر متقاضی این کار مصاحبه می‌کردم.
text a message   فرستادن پیام
I texted a lot of messages to you yesterday but you didn't answer.
من دیروز پیام‌های زیادی برای تو فرستادم اما به آن‌ها پاسخ ندادی.
download something from the internet   دانلود چیزی از اینترنت
Davood downloaded some files from the internet.
داوود چند فایل را از اینترنت دانلود کرد.
Correct answers
receive an e-mail   دریافت یک ایمیل
She received your e-mail 2 days ago.
او ایمیل تو را دو روز پیش دریافت کرد.
update a blog   به روز رسانی یک وبلاگ
The owners should update the blog daily.
صاحبان وبلاگ باید هرروز آن را به روزرسانی کند.
participate in an online course   شزکت کردن در یک کلاس آنلاین
It is necessary to participate in this online course.
ضروری است که در این دوره‌ی آنلاین شرکت کنید.
connect to the Internet   اتصال به اینترنت
Unfortunately, we cannot connect to the internet right now.
متاسفانه الان نمی‌توانیم به اینترنت متصل شویم.
attend a TV program   شرکت کردن در یک برنامه‌ی تلویزیونی
I wish I could attend a TV program.
کاش می‌توانستم در یک برنامه‌ی تلویزیونی شرکت کنم.
use IT   استفاده از فن اوری اطلاعات
These days we use IT excessively.
این روزها بیش از حد از فن آوری اطلاعات استفاده می‌کنیم.
install a computer dictionary   نصب یک فرهنگ لغت کامپیوتری
You need to install a computer dictionary on this particular laptop.
نیاز است بر روی همین لپتاب، یک فرهنگ لغت کامپیوتری نصب کنید.
look at the newsstand   نگاه کردن به دکه‌ی روزنامه فروشی
Why are you looking at the newsstand so carefully?
چرا داری به دکه‌ی روزنامه فروشی این‌چنین با دقت نگاه می‌کنی؟
watch a quiz show   تماشای نمایش معلومات عمومی
Tonight is a quiz show and I'm going to watch it with my family.
امشب مسابقه‌ی معلومات عمومی است و قرار است من آن را همراه با خانواده‌ام تماشا کنم.
see a war movie   دیدن فیلم جنگی
She doesn't like to see war movies.
او علاقه‌ای به دیدن فیلم‌های جنگی ندارد.
change the TV channel   عوض کردن کانال‌ تلویزیون
My father always changes the TV channel during the movie.
پدر من همیشه وسط فیلم کانال را عوض می‌کند.
install an antivirus program   نصب یک برنامه‌ی آنتیویروس
You need to install an antivirus program on your laptop.
باید بر روی لپتاب خود یک برنامه‌ی آنتی ویروس نصب کنید.
burn   سوزاندن
She burned her hand.
او دست خود را سوزاند.
hit   کوبیدن، اصابت کردن
He hit his head on the door.
سر او به در اصابت کرد.
break   شکستن
He broke his leg.
پای او شکست.
bleeding   خونریزی
It is bleeding.
خون‌ریزی می‌کند.
hurt   درد کردن
It hurts a lot.
بسیار درد دارد.
stick/put a plaster on the wound   گذاشتن ضماد بر روی زخم
She stick a plaster on the wound
او روی زخم مرهم گذاشت.
hurt   مجروح کردن، آسب زدن
I hurt my knee.
من به زانوی خود آسیب رساندم.
cut   بریدن
She cut her finger.
او انگشت خود را برید.
take care of someone   مراقبت کردن، نگهداری کردن
She takes care of her child.
او مراقب فرزندش است.
bruise   کبودی
He has some bruises.
او چند کبودی دارد.
black eye   کبودی چشم
He has a black eye.
چشم او کبود شده است.
car crash   تصادف با اتومبیل
He had a car crash.
ماشین او تصادف کرد.
scar   زخم
He has a scar.
او یک بریدگی - جای زخم دارد.
heart attack   سکته قلبی
He had a heart attack.
او حمله قلبی داشته است.
cast   گچ شکستگی
He has his leg in a cast.
پای او در گچ است.