Result  
Correct:104+5 +520
New words:0+10 +0
Incorrect:0-2 0
Not Answered:0-1 0
 Saved Time (min.): 0+1 0
Total Score: +520
Correct answers
school   مدرسه
They're building a new school in the town.
آن‌ها در حال ساخت مدرسه جدیدی در شهر هستند.
classroom   کلاس درس
Students are expected to be quiet in the classroom.
انتظار می‌رود که دانش آموزان در کلاس ساکت باشند.
door   در
The door to his bedroom was locked.
در اتاق خواب او قفل بود.
blackboard   تخته سیاه
There is a huge blackboard in our class.
تخته سیاه بزرگی در کلاس ما وجود دارد.
desk   میز تحریر
The desks in the room were arranged in rows of ten.
میز تحریرهای این اتاق در ردیف‌های ده تایی چیده شده بودند.
chair   صندلی
The room was full of empty chairs.
اتاق پر از صندلی‌های خالی بود.
pencil   مداد
If you spot any mistakes in the article just mark them with a pencil.
اگر هرگونه اشکالی در مقاله یافتید، با یک مداد آن‌ها را مشخص کنید.
book   کتاب
I took a book with me to read on the plane.
من با خودم یک کتاب بردم تا در هواپیما مطالعه کنم.
notebook   دفترچه
He wrote the numbers in his notebook.
او اعداد را در دفترچه‌اش نوشت.
pen   خودکار
I have a lot of pens in my bag.
من خودکارهای زیادی در کیفم دارم.
ruler   خط کش
She drew a square with her ruler.
او مربعی با خط کش خود کشید.
dictionary   واژه نامه
Notes on how to use this dictionary can be found at the beginning of the book.
توضیحات در مورد نحوه‌ی استفاده از دیکشنری در ابتدای کتاب یافت می‌شود.
eraser   پاک کن
If you write in pencil you can always rub out your mistakes with an eraser.
اگر با مداد بنویسی همواره می‌توانی اشتباهاتت را با یک پاک کن، پاک کنی.
bag   کیف
My sister had lots of chocolate in her bag.
خواهرم در کیفش یک عالمه شکلات داشت.
backpack   کوله پشتی
Don't forget your backpack when going to school.
وقتی به مدرسه می‌روی، کوله پشتی‌ات را یادت نرود.
marker   ماژیک
Mehdi highlighted some lines of the letter by a yellow marker.
مهدی چند خط از نامه را با یک ماژیک زرد علامت زد.
bench   نیمکت
He spends his afternoons sitting on a park bench.
او بعد از ظهرهای خود را با نشتسن بر روی یک نیمکت در پارک می‌گذراند.
pencilcase    جامدادی
Put your pencils in that red pencil case.
مدادهایت را در آن جامدادی قرمز رنگ بگذار.
pencil sharpener    مداد تراش
Maryam bought a new pencil sharpener on her way home.
مریم در راه بازگشت به خانه یک مداد تراش نو خرید.
chalk   گچ
He picked up a piece of chalk and wrote the answer on the blackboard.
او یک تکه گچ برداشت و پاسخ را بر روی تخته سیاه نوشت.
to sit-down   نشستن
I must sit down because my feet hurt a lot!
باید بنشینم چون پاهایم به شدت درد می‌کنند.
to stand-up   ایستادن
I've been standing up all day and I'm really tired.
کل روز ایستاده بودم و واقعا خسته هستم.
boy   پسر
As a young boy, I used to walk three kilometers to school every day.
وقتی که یک پسر جوان بودم، هر روز سه کیلومتر پیاده روی می‌کردم تا به مدرسه برسم.
girl   دختر
My little girl is five years old.
دختر کوچکم پنج سال دارد.
man   مرد
The man in the green jacket is the new teacher.
مردی که کت سبز بر تن دارد، معلم جدید است.
woman   زن
Shadi's nurse was really a nice woman.
پرستار شادی واقعا زن مهربانی بود.
teacher   معلم
My teacher has got such a nice personality, she’s very kind and patient.
معلمم شخصیت بسیار خوبی دارد، او بسیار مهربان و صبور است.
student   دانش آموز
Students are not allowed to bring mobile phones into the test.
دانش آموزان مجوز آوردن تلفن همراه به جلسه‌ی امتحان را ندارند.
library   کتابخانه
Ali spent the past few months doing research in the library.
علی چند ماه اخیر را به انجام تحقیقات در کتابخانه مشغول بود.
library card   کارت کتابخانه
You can use your library card to borrow books from the library.
شما می‌توانید از کارت کتابخانه‌ی خود برای امانت گرفتن کتاب‌ها استفاده کنید.
Saturday   شنبه
Saturday is the first day of the week in Iran.
در ایران، شنبه اولین روز هفنه است.
Thursday   پنج شنبه
He goes to a drawing class on Thursdays.
او پنج‌شنبه‌ها به کلاس نقاشی می‌رود.
Sunday   یکشنبه
We're going to visit my uncle on Sunday.
قرار است روز یکشنبه به دیدن عمویم برویم.
Friday   جمعه
I haven't spoken to him since last Friday.
از جمعه‌ی گذشته تا حالا با او صحبت نکرده‌ام.
Monday   دوشنبه
Monday is the third day of the week.
دوشنبه سومین روز هفته است.
date   تاریخ
What is your date of birth?
تاریخ تولد شما چه زمانی است؟
Tuesday   سه شنبه
The work has to be finished by next Tuesday.
این کار باید تا سه شنبه‌ی هفته‌ی آینده تمام شده باشد.
month   ماه
The project will be finished in the next few months.
این پروژه در چند ماه آینده به اتمام خواهد رسید.
Wednesday   چهارشنبه
Sepehr visits his friends on Wednesdays.
سپهر چهارشنبه‌ها دوستانش را ملاقات می‌کند.
January   ژانویه
The gym always gets a lot of new members in January.
همیشه در ماه ژانویه، تعداد زیادی عضو جدید به باشگاه اضافه می‌شوند.
July   ژوئیه
Our next meeting will be on 3 July.
جلسه بعدی ماه روز سوم ژوئیه خواهد بود.
February   فوریه
Her birthday is in February.
تولد او در فوریه است.
August   اوت
They usually go to their hometown in August for vacation.
آن‌ها معمولا در ماه اوت برای تعطیلات به زادگاهشان می‌روند
March   مارس
I hope to see you again in March.
امیدوارم دوباره شما را در ماه مارس ببینم.
September   سپتامبر
Sara is starting school next September.
سارا مدرسه رفتن را از سپتامبر سال آینده شروع می‌کند.
April   آوریل
There is still snow on the ground here in April.
در این مکان در ماه آوریل هم هنوز برف روی زمین است.
October   اکتبر
I have to wait until October to see the specialist.
باید تا ماه اکتبر منتظر بمانم تا متخصص را ببینم.
year   سال
We look forward to greater success in the coming year.
ما به موفقیت بیشتر در سال پیش رو امیدوار هستیم.
seven   هفت
The restaurant opens for dinner at seven.
رستوران برای وعده‌ی شام ساعت هفت باز می‌شود.
two   دو
There are two errors in your report.
در گزارش شما دو اشکال وجود دارد.
eight   هشت
She was eight years old when her family moved here.
وقتی خانواده‌ی او به اینجا آمدند، او هشت ساله بود.
three   سه
Due to roadworks, three lanes of highway have to converge into two.
به دلیل انجام عملیات راه داری، سه خط بزرگ راه باید به دو خط همگرا شوند.
nine   نه
I've booked a table at the restaurant for nine o'clock.
من میزی را برای ساعت نه در رستوران رزرو کرده‌ام.
four   چهار
Most animals have four legs.
بیشتر حیوانات چهار پا دارند.
ten   ده
The boat is ten meters in length.
طول قایق ده متر است.
five   پنج
I work five days a week.
من پنج روز در هفته کار می‌کنم.
one   یک
When one engine stopped, we had to turn round and return home.
وقتی که یکی از موتورها از کار ایستاد، مجبور شدیم دور بزنیم و به خانه برگردیم.
six   شش
He cut the cake into six pieces.
او کیک را به شش تکه تقسیم کرد.
twelve   دوازده
Hotel guests should vacate their rooms by twelve noon.
مهمانان هتل باید اتاق‌های خود را تا ساعت دوازده ظهر تخلیه کنند.
thirteen   سیزده
Some people think that thirteen is an unlucky number.
برخی مردم فکر می‌کنند که سیزده عدد بدیمنی است.
eighteen   هجده
The product of six and three is eighteen.
حاصلضرب شش در سه برابر است با هجده.
fourteen   چهارده
At the age of fourteen, I had never even been on a train, let alone an aircraft.
تا سن چهارده سالگی، تا به حال سوار قطار هم نشده بودم. چه برسد به هواپیما!
nineteen   نوزده
Her novels have been translated into nineteen languages.
رمان‌های او به نوزده زبان ترجمه شده‌اند.
fifteen   پانزده
She was about fifteen years old when she won her first championship.
وقتی که اولین قهرمانی‌اش را از آن خود کرد حدودا پانزده سال داشت.
twenty   بیست
It takes me twenty minutes to get to work.
بیست دقیقه طول می‌کشد تا به سر کار برسم.
sixteen   شانزده
We've got sixteen people coming for lunch.
ما برای ناهار شانزده مهمان داریم.
thirty   سی
He got married when she was thirty years old.
او وقتی سی ساله بود ازدواج کرد.
seventeen   هفده
She will be seventeen years old next year.
او سال آینده هفده ساله می‌شود.
forty   چهل
She was a successful lawyer by the time she was forty.
وقتی که به سن چهل سالگی رسیده بود، وکیل موفقی شده بود.
fifty   پنجاه
There are about fifty calories in an apple.
یک سیب حدودا پنجاه کالری دارد.
eighty   هشتاد
They've invited eighty guests to the wedding.
آنها هشتاد نفر مهمان به عروسی دعوت کرده‌اند.
sixty   شصت
There are sixty seconds in a minute.
هر دقیقه شصت ثانیه است.
ninety   نود
He must be ninety if he's still alive.
اگر هنوز زنده باشد، باید نود سال داشته باشد.
seventy   هفتاد
This house was built seventy years ago.
این خانه هفتاد سال پیش ساخته شده است.
one-hundred   صد
We've driven about one hundred kilometers in the last two hours.
در دو ساعت گذشته، حدودا صد کیلومتر رانندگی کرده‌ایم.
family-tree   نسب نامه، شجره نامه
I wanted to see what I could do to make up my family tree.
می‌خواستم ببینم چه کاری می‌توانم برای ساخت شجره‌نامه‌ی خود انجام دهم.
grandfather   پدربزرگ
My grandfather is getting old and can't hear very well.
پدربزرگم دارد پیر می‌شود و نمی‌تواند خیلی خوب بشوند.
grandmother   مادربزرگ
The apple pie was as good as the one my grandmother used to make.
این کیک سیب به اندازه‌ی کیک‌هایی که مادربزرگم قبلا درست می‌کرد، خوشمزه بود.
mother   مادر
I saw my mother smiling at me as I went up on stage.
همانطور که بالای سن می‌رفتم، دیدم که مادرم دارد به من لبخند می‌زند.
father   پدر
My father takes me to watch the football every Saturday.
پدرم شنبه‌ی هر هفته مرا به دیدن بازی فوتبال می‌برد.
aunt   عمه/خاله
We're going to visit my aunt on Sunday.
ما یکشنبه به دیدار عمه/ خاله‌ام می‌رویم.
uncle   دایی/عمو
Farhad is my uncle.
فرهاد دایی/عمو‌ی من است.
wife   همسر
I remember that on that occasion he was with his wife.
به یاد دارم که او در آن مناسبت همراه با همسرش شرکت کرده بود.
son   پسر
You must be very proud of your son.
حتما به پسرت بسیار افتخار می‌کنی.
daughter   دختر
My daughter is just starting to learn how to play the guitar.
دخترم تازه دارد گیتار زدن را یاد می‌گیرد.
engineer   مهندس
An engineer has been employed to find the cause of the accident.
یک مهندس استخدام شده است تا علت بروز حادثه را بیابد.
painter   نقاش
How do you make a living as a painter?
چطور با حرفه‌ی نقاشی روزگار می‌گذرانی؟
farmer   کشاورز
The drought has made farmers anxious.
خشکسالی کشاورزان را نگران کرده است.
florist   گل فروش
Ali is the only florist in this neighborhood.
علی تنها گل فروش این محله است.
policeman   پلیس
The policeman walked along the street, ensuring its safety.
پلیس در طول خیابان قدم زد تا امنیت آن را حفظ کند.
employee   کارمند
The number of employees in the company has trebled over the past decade.
تعداد کارمندان این کشور در دهه‌ی گذشته سه برابر شده است.
postman   پستچی
The postman left this package with me because you were out.
پستچی این بسته را به من تحویل داد چون شما بیرون بودید.
waiter   پیشخدمت
The waiter handed me the menu with respect.
پیشخدمت با احترام منو را به من داد.
teacher   معلم
There is a shortage of teachers, especially in music and science.
ما با کمبود معلم رو به رو هستیم، مخصوصا در زمینه‌ی موسیقی و علم.
mechanic   مکانیک
The mechanic showed me repaired parts on the front of my car.
مکانیک قسمت‌های تعمیر شده‌ی جلوی ماشینم را به من نشان داد.
doctor   پزشک
The doctor prescribed some medication.
پزشک چند دارو را تجویز کرد.
shopkeeper   مغازه دار
The shopkeeper in our alley sells all kinds of stuff.
مغازه‌دار کوچه‌ی ما، همه نوع جنس می‌فروشد.
dentist   دندان پزشک
You should have your teeth checked by a dentist at least twice a year.
باید سالی حداقل دو بار دندان‌هایتان را توسط یک دندان پزشک چک کنید.
pilot   خلبان
The pilot reported a problem of the aircraft's system.
خلبان مشکلی در سیستم هواپیما گزارش داد.
nurse   پرستار
He worked as a nurse in a hospital.
او به عنوان پرستار در بیمارستان مشغول کار بود.
baker   نانوا
I called the baker and told him that we will need 100 loaves of bread for tonight.
با نانوا تماس گرفتم و به او گفتم که برای امشب 100 قرص نان نیاز خواهیم داشت.
driver   راننده
After the crash, both drivers got out and inspected their cars for damage.
بعد از تصادف، هر دو راننده از ماشین‌هایشان پیاده شدند تا ببینند اتومبیلشان صدمه دیده است یا نه.
worker   کارگر
Ali has been a loyal worker in this company for almost 50 years.
علی حدودا 50 سال است که کارگری وفادار به این شرکت است.
cook   آشپز
The cook baked a delicious cake.
آشپز کیک خوشمزه‌ای پخت.