Start
Sign Up
|
Log In
Toggle navigation
English Website
WoW Contest
Top Users
WoW Stories
فا
Result
Correct
:
48
+5
+240
New words
:
48
+10
+480
Incorrect
:
0
-2
0
Not Answered
:
0
-1
0
Saved Time
(
min.
):
0
+1
0
Total Score:
+720
Correct answers
recite the Holy Quran
قرائت قران مقدس
The teacher asked the students to recite the Holy Quran.
معلم از دانش آموزان خواست قرآن مقدس را قرائت کنند.
type
تایپ کردن
She asked me to type a couple of letters.
او از من خواست که چند نامه بنویسم.
weekdays
روزهای غیرتعطیل
On weekdays I'm usually in bed by eight o'clock.
در روزهای غیر تعطیل، معمولا تا ساعت 8 صبح در تخت خواب هستم.
Saturday
شنبه
Saturday is my favorite day of the week.
شنبه روز مورد علاقهی من در هفته است.
Sunday
یکشنبه
I haven't done any exercise since last Sunday.
از یکشنبهی هفتهی گذشته تا حالا اصلاً تمرین نکردهام.
Monday
دوشنبه
We will be meeting next Monday.
دوشنبهی هفتهی آینده همدیگر را خواهیم دید.
Tuesday
سه شنبه
The work has to be finished by next Tuesday.
این کار باید تا سه شنبهی هفتهی آینده تمام شده باشد.
Wednesday
چهارشنبه
The restaurant is always closed on Wednesdays.
رستوران همیشه چهارشنبهها تعطیل است.
weekend
آخر هفته
I have a lot of homework to do over the weekend.
تکالیف زیادی دارم که باید این آخر هفته آنها را انجام دهم.
Thursday
پنج شنبه
The shops stay open late on Thursdays.
پنج شنبهها، مغازها تا دیر وقت باز هستند.
Friday
جمعه
I haven't spoken to him since last Friday.
از جمعهی گذشته تا حالا با او صحبت نکردهام.
morning
صبح
He uses the public metro every morning.
او هرروز صبح از متروی عمومی استفاده میکند.
afternoon
بعد از ظهر، عصر
He goes to the gym every afternoon.
او هرروز عصر به باشگاه میرود.
night
شب
Ashkan is dealing with a severe toothache since last night.
اشکان از دیشب در حال دست و پنجه نرم کردن با دندان درد شدیدش است.
week
هفته
We go to the cinema about once a week.
ما تقریبا هر هفته یک بار به سینما میرویم.
go to the gym
رفتن به باشگاه
He goes to the gym every afternoon.
او هرروز عصر به باشگاه میرود.
visit relatives
ملاقات خویشاوندان
We visit our relatives in Nowruz.
ما خویشاوندانمان را در نوروز ملاقات میکنیم.
watch TV
تماشا کردن تلویزیون
You will watch TV after you finish your homework.
بعد از اتمام تکالیفت تلویزیون تماشا خواهی کرد.
day
روز
It took us almost a day to get here.
تقریباً یک روز طول کشید که به اینجا برسیم.
go to school
رفتن به مدرسه
Students go to school every day.
دانشآموزان هرروز به مدرسه میروند.
go to library
رفتن به کتابخانه
Zahra goes to the library to study her lessons.
زهرا برای خواندن درسهایش به کتابخانه میرود.
go-shopping
خرید کردن
My mother went shopping yesterday.
مادرم دیروز به خرید رفت.
relax
استراحت کردن
we should relax after school.
ما باید بعد از مدرسه استراحت کنیم.
climb a mountain
کوهنوردی کردن
climbing the Towchal mountain is difficult.
کوهنوردی کردن در کوههای توچال دشوار است.
study lessons
درس خواندن
she always studies the lessons after school.
او همیشه بعد از مدرسه درسهایش را میخواند.
play sports
ورزش کردن
I love playing sport with my friends.
من ورزش کردن با دوستانم را بسیار دوست دارم.
speak (English)
صحبت کردن (انگلیسی)
Would you mind speaking more slowly, please?
ممکن است لطفا کمی آهستهتر صحبت کنید؟
draw
کشیدن
The children drew pictures of their families.
کودکان نقاشیهایی از خانوادههای خود کشیدند.
act in movies
فیلم بازی کردن
Niloofar acts in comedy movies.
نیلوفر در فیلمهای کمدی بازی میکند.
do a puzzle
حل پازل
Babak does the puzzle in 4 hours.
بابک پازل را در 4 ساعت حل میکند.
swim
شنا کردن
I learned to swim when I was five.
وقتی 5 ساله بودم شنا کردن را یاد گرفتم.
cook food
غذا پختن
I don't cook food very often.
من زیاد آشپزی نمیکنم.
search the Web
جستجو کردن در شبکه
We should search the web to find it.
ما باید برای یافتن آن در شبکه اینترنت جستجو کنیم.
make a cake
کیک پختن
When are you going to make the cake?
چه زمانی میخواهی کیک را بپزی؟
tell a story
قصه گفتن
I really like telling a story for you.
من واقعا قصه گفتن برای تو را دوست دارم.
run
دویدن
Don't run, the ground is wet.
ندو، زمین خیس است.
take photos
عکس گرفتن
The photographer took some nice photos of the sunset.
عکاس عکسهای زیبایی از غروب خورشید گرفت.
ride a horse
اسب سواری
I learned how to ride a horse when I was six.
وقتی شش سالم بود اسب سواری را آموختم.
ride a bicycle
دوچرخه سواری
Can you ride a bicycle?
میتوانی دوچرخه سواری کنی؟
draw a picture
نقاشی کشیدن
Ali drew an awesome picture of the nearby tree.
علی نقاشی زیبایی از درختی که در آن نزدیکی بود کشید.
play basketball
بسکتبال بازی کردن
I used to play basketball with my friends every day.
قبلا هر روز با دوستانم بسکتبال بازی میکردم.
work with a computer
کار کردن با کامپیوتر
Everyone should know how to work with a computer.
همه باید بدانند چطور با کامپیوتر کار کنند.
play ping-pong
پینگ پنگ بازی کردن
Alireza usually plays ping-pong around here.
علیرضا معمولا در این حوالی پینگ پونگ بازی میکند.
play football
فوتبال بازی کردن
Most of the boys like to play football.
بیشتر پسرها فوتبال بازی کردن را دوست دارند.
play tennis
تنیس بازی کردن
Jack can't play tennis with you since he is injured.
جک به دلیل مصدومیتش نمیتواند با تو تنیس بازی کند.
play chess
شطرنج بازی کردن
She is good at playing chess.
او خوب شطرنج بازی میکند.
play badminton
بدمینتون بازی کردن
Sina loves to play badminton.
سینا بدمینتون بازی کردن را دوست دارد.
play volleyball
والیبال بازی کردن
Why did you play volleyball with these people?
چرا با این افراد والیبال بازی کردی؟
×
Student Login
Username
Password
×
Teacher Login
Username
Password
Sign Up
ثبت نام